کد مطلب:315128
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:202
لب های او را با تربت امام حسین تر کرد
سید محمد صادق، از عمه ی خود كرامتی را نقل می نماید و می گوید:
بعد از سرنگونی صدام، ما از ایران به عراق بازگشتیم. زنی از ساكنین اطراف كربلا، دست پسربچه ی 7 ساله ای را گرفته بود، بچه بیماری سختی داشت. بین مرگ و زندگی بود. او را نزد مرحوم سید محمدرضا آل طعمه، پدربزرگ او - كه سید فقیه، عابد، زاهد و باتقوی بود - بردند.
آن زن او را در دامن آن سید گذارد و گفت: ای آقا! این بچه ی بیمار من است من نزد اباالفضل علیه السلام می روم و از آن فریادرس می خواهم كه بچه ام را صحیح و سالم نماید.
[ صفحه 356]
آن مرحوم بچه را به زیرزمین منزل خود برد و به زمین خوابانید و لب های او را چند مرتبه با آب نیسان و تربت امام حسین علیه السلام تر كرد و بعد او را بر پشت بام برد و رو به طرف حضرت اباالفضل علیه السلام نمود و متوسل شد و عرضه داشت: ما را ناامید نفرما!
حدود یك ساعت بعد، بچه چشم باز كرد، تا جایی كه سلامتی كامل خود را به دست آورد.
سرور و خوشحالی همگان را فراگرفت. باز پدربزرگش قطرات آب نیسان را ممزوج به تربت امام حسین علیه السلام كرد و در دهانش ریخت.
پس از زمانی مادر بچه بازگشت و گفت: خبر دهید! بچه ام مرده یا زنده است؟
پدربزرگش به آن زن گفت: بشارت باد تو را، همان حضرت عباس علیه السلام او را شفا داد.
او خوشحال و مسرور شد كه از عنایات حضرت باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام فرزندش شفا یافت. [1] .
[1] اعجب القصص ص 123.